💚روزمرگی های سه شنبه و چهارشنبه^-^🌳
*سه شنبه 16 شهریور 1400* صبح تقریبا مثل همیشه گذشت.کامپیوتر رو روشن کردم و نشستم پای کامپیوتر که یهو یادم اومد ماهگرد دوستی من و نسرینه ☘️ هپی مپی😄 خلاصه ظهر هم همه اش پای کامپیوتر بودم که عصر شد.بابام میخواست بره محل کارش(ما بهش میگیم اداره یا مرکز 😆 ) که آراد گیر داد برام حیوون خونگی ماهی بخر:| خلاصه بابام رفت و من ساعت 9 شب تازه یادم اومد مشقای زبانم رو بنویسم🤦🏻♀️مشقای زبانم رو نوشتم که یهو بابام اومد 😍 با یه ماهی فایتر آبی خوشگل که باله ی زیر شکمش یه رگه زرشکی داشت 😍 من و آراد اسمش رو گذاشتیم فی فی بهش غذا دادیم (خیلی میخورد :/) بعد عکسشو فرستادیم برا خاله ام.خاله ام گفت : این که پسرعموی بلوفیه! (خاله ام هم یه ماهی فایتر آبی ...